نقد نظرات مکاتب مختلف درباره انسان کامل توسط اسلام
اندیشه در استمرار انسان ،خروج از مسیر حبس و ورود در مسیر رشد می باشد. ابوسعید نیازی هشترودی
درباره وبلاگ


به وبلاگ نقد و اندیشه خوش آمدید
آخرین مطالب

در اصول دین اسلام، جز عقل هیچ چیز دیگری حق مداخله ندارد؛
یعنی اگر از شما بپرسند که یکی از اصول دین شما چیست، می گویید «توحید» ، وجود خدای یگانه. اگر دوباره بپرسند به چه دلیل به خدا ایمان آورده اید، اسلام جز از راه عقل از شما قبول نمی کند. اگر بگویید من خودم قبول دارم که خدا یگانه است، دلیلی هم ندارم، تو چکار داری، «خُذِ الْغایاتِ وَ اتْرُکِ الْمَبادی» تو نتیجه را بگیر، به مقدمه چکار داری، من از قول مادربزرگم یقین پیدا کرده ام، بالاخره به یک حقیقتی یقین پیدا کرده ام ولو از قول مادربزرگم باشد، ولو خواب دیده باشم! اسلام می گوید: نه، ولو به وجود خدای یگانه اعتقاد داشته باشی، اما آن اعتقادی که ریشه اش خواب دیدن یا تقلید از پدر و مادر یا تأثیر محیط است مورد قبول نیست؛ جز تحقیقی که عقل تو با دلیل و برهان، مطلب را دریافت کرده باشد هیچ چیز دیگر پذیرفته نیست.
اصول ایمان مسیحیت، منطقه ای ممنوع برای ورود عقل است و وظیفه ی یک مؤمن [مسیحی ] حفظ این منطقه از هجوم قوای عقلی و فکری است. ولی ایمان در اسلام، منطقه ای است که در قرق عقل است و غیر از عقل هیچ قدرت دیگری حق مداخله در این منطقه را ندارد.
در اسلام و در متون اسلامی سخنانی فوق العاده بلند و عجیب درباره ی عقل گفته شده است.
اولاً خود قرآن دائماً دم از تعقل می زند .
گذشته از این، در اخبار و احادیث ما آنقدر برای عقل اصالت و اهمیت قائل شده اند که وقتی شما کتابهای حدیث را باز کنید اولین بابی که می بینید «کتاب العقل» است. مثلاً اگر سراغ اصول کافی بروید ،اولین بابی که با باز کردن این کتاب می بینید، کتاب العقل است. در این کتاب العقل، احادیث شیعه از اول تا به آخر به حمایت از عقل برخاسته است.

موسی بن جعفر (سلام اللّٰه علیه) تعبیری فوق العاده عجیب دارد، می فرماید:

خدا دو حجت دارد، دو پیغمبر دارد: یک پیغمبر درونی که عقل انسان است و یک پیغمبر بیرونی که همان پیغمبرانی هستند که انسانند و مردم را دعوت کرده اند. خدا دارای دو حجت است و این دو حجت مکمّل یکدیگر هستند؛ یعنی اگر عقل باشد و انبیا نباشند، بشر به تنهایی راه سعادت خود را نمی تواند طی کند و اگر انبیا باشند و عقل نباشد، باز انسان راه سعادت خود را نمی پیماید. عقل و نبی هردو با یکدیگر یک کار را انجام می دهند. دیگر از این بالاتر در حمایت عقل نمی شود گفت.
تعبیراتی از این قبیل زیاد داریم: «خواب عاقل از عبادت جاهل بالاتر است» ، «خوردن عاقل از روزه گرفتن جاهل بالاتر است» ، «سکوت و سکون عاقل از حرکت کردن جاهل بالاتر است» و «خدا هیچ پیغمبری را مبعوث نکرد مگر آنکه اول عقل آن پیغمبر را به حد کمال رساند، به طوری که عقل او از عقل همه ی امتش کاملتر بود» . ما حضرت رسول صلی الله علیه و آله را «عقل کل» می نامیم. این با ذوق مسیحیت هرگز جور در نمی آید، چون اصلاً در مسیحیت عقل با دین دو حساب جداگانه دارند. ولی ما پیغمبر را «عقل کل» می نامیم و می دانیم.
بنابراین، مسئله ی اصالت عقل در شناخت، و حجّیت آن به این معنا که عقل می تواند به معرفت راستین دست یابد- که یک بخش از نظر حکماست- قطعاً تا اینجا مورد تأیید اسلام است

 

دو اشکال وارد بر مکتب عقلیون
از نظر فلاسفه،
جوهر انسان فقط عقل اوست، باقی همه طفیلی اند، همه ابزار و وسیله هستند. اگر بدن داده شده، ابزاری برای عقل است؛ اگر چشم و گوش دادهشده، ابزاری برای عقل است. حافظه و قوّه ی خیال و قوّه ی واهمه و هر قوّه و نیرو و استعدادی که در ما وجود دارد، همه وسیله هایی برای ذات ما هستند، و ذات ما همان عقل است.

اسلام آن نظریه های دیگر را تأیید می کند که عقل را یک شاخه از وجود انسان می داند، نه تمام وجود و هستی انسان.سراغ مطلب سوم می رویم. معمولاً کتب فلسفی ما
ایمان اسلامی را فقط به شناخت، تفسیر می کنند. می گویند: ایمان در اسلام یعنی شناخت و بس؛ ایمان به خدا یعنی شناخت خدا، ایمان به پیغمبر یعنی شناخت پیغمبر، ایمان به ملائک یعنی شناخت ملائک، ایمان به یوم الاخر (معاد) یعنی شناخت معاد، و هرکجا که در قرآن «ایمان» آمده است معنایش معرفت و شناخت است و غیر از این چیزی نیست.این مطلب به هیچ وجه با آنچه که اسلام می گوید قابل انطباق نیست.
در اسلام، «ایمان» حقیقتی است بیش از شناخت.
شناختن همان دانستن است. کسی که آب شناس است، آب را می شناسد همچنان که یک ستاره شناس ستاره ها را می شناسد، یک جامعه شناس جامعه را می شناسد. و ...
«می شناسد» یعنی چه؟ یعنی نسبت به آن روشن است، آن را درک می کند.
آیا «ایمان» در قرآن یعنی فقط «شناخت» ؟ ایمان به خدا یعنی فقط خدا را درک کردن؟ نه،

درست است که
شناخت رکن ایمان است، جزء ایمان است و ایمانِ بدون شناخت ایمان نیست، ولی شناختِ تنها هم ایمان نیست.

ایمان گرایش است، تسلیم است. در ایمان عنصر گرایش، عنصر تسلیم، عنصر خضوع و عنصر علاقه و محبت هم خوابیده است ولی در شناخت، دیگر مسئله ی گرایش مطرح نیست. اگر یک نفر ستاره شناس است، معنایش این نیست که به ستاره گرایشی هم دارد؛ بلکه ستاره را می شناسد.ممکن است انسان چیزی را بشناسد که از آن بسیار تنفر دارد. احیاناً در سیاستها دشمن، دشمن خود را از خودش بهتر می شناسد
.
مثلاً ممکن است افرادی که در اسرائیل عرب شناس و مسلمان شناس و حتی به یک معنا اسلام شناس باشند، از تعداد این گونه افراد در بین خود مسلمانان بیشتر باشند.


علمای مسلمین می گویند: دلیل آنکه ایمانِ اسلام فقط شناخت نیست- آنچنان که فلاسفه ادعا می کنند- این است که قرآن بهترین نمونه های کافر را از بهترین شناسنده ها آورده است؛ عالیترین شناسنده ها را معرفی کرده که خدا را در حد اعلی ٰ می شناسد، پیغمبرها را در حد اعلی ٰ می شناسد، حجتهای خدا را در حد اعلی ٰ می شناسد و معاد را هم در حد اعلی ٰ می شناسد، اما کافر است و مسلمان نیست. او کیست؟ شیطان! آیا شیطان، خدا را درک می کند و خداشناس است یا ضد خدا و ماتریالیست است و خدا را قبول ندارد؟ شیطان خیلی بیشتر از ما و شما خدا را می شناسد، چندین هزارسال هم خدا را عبادت کرده است. قرآن به ما می گوید: به ملائکه ایمان بیاورید. آیا شیطان ملائکه را می شناسد یا نه؟ سالها بلکه هزارها سال با ملائکه هم صف بوده و در یک کلاس کار می کرده اند.

از من و شما، جبرئیل را بهتر می شناسد. پیغمبران را چطور؟ آیا پیغمبران را می شناسد و می داند که اینها پیغمبرند یا نه؟ همه را از ما بهتر می شناسد. معاد را چطور؟ خودش همیشه با خدا راجع به قیامت صحبت می کند، معاد را هم کاملاً می شناسد. ولی در عین حال چرا قرآن شیطان را کافر می خواند؟ می فرماید: وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ . اگر ایمان- آنچنان که فلاسفه گفته اند- فقط شناخت می بود، شیطان باید اولین مؤمن باشد. ولی شیطان، مؤمن نیست چون او شناسنده ی جاحد است؛ یعنی می شناسد ولی در عین حال عناد و مخالفت می ورزد، در مقابل حقیقتی که می شناسد تسلیم نیست؛ گرایش به آن حقیقت ندارد، علاقه ی به آن حقیقت ندارد، حرکت به سوی آن حقیقت ندارد. بنابراین ایمان، فقط شناخت نیست.

پس اینکه بسیاری از حکمای ما در تفسیر این سوره ی مبارکه که می فرماید:


وَ التّینِ وَ الزَّیْتونِ. وَ طورِ سینینَ. وَ هٰذَا الْبَلَدِ الْاَمینِ. لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسانَ فی اَحْسَنِ تَقْویمٍ. ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسْفَلَ سافِلینَ. اِلاَّ الَّذینَ ٰ امَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ

می گوینداِلاَّ الَّذینَ ٰ امَنوایعنی حکمت نظری وعَمِلُوا الصّالِحاتِیعنی حکمت عملی، صحیح نیست. چیزی بالاتر از حکمت نظری دراِلاَّ الَّذینَ ٰ امَنواوجود دارد. حکمت نظری جزء آن است، پایه ی آن است اما تمام ایمان، حکمت و دریافت و علم و معرفت و شناخت نیست. چیزی بالاتر از شناخت، در ایمان وجود دارد.

تا اینجا ما سه مسئله را در مورد مکتب عقلیون بیان کردیم: یکی اینکه عقل حجت است، دریافتهای عقل قابل اعتماد است و عقل می تواند به معرفتی راستین دست یابد که اسلام می گوید این مطلب، صحیح و مورد قبول است. دوم اینکه عقل تنها جوهر آدمی است، که اسلام این را تأیید نمی کند. و سوم اینکه ایمان اسلامی همان دریافت عقل است، همان معرفت است، همان شناخت است و جز شناخت چیز دیگری نیست، که این هم از نظر اسلام درست نیست.

ادامه دارد ....


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 454
بازدید کل : 55413
تعداد مطالب : 207
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 2


محبوب کن - فیس نما